معیار و اقسام قرائات شاذ

نوع مقاله : مقاله علمی ترویجی

نویسنده

دانش‌آموخته دکتری علوم قرآن و حدیث دانشگاه قم

چکیده

مطالعه در زمینه «قرائات شاذ» به عنوان یکی از انواع قرائات در قرآن کریم موضوعی درخور تحقیق است. یکی از مسایلی که در این موضوع کمتر مورد توجه قرار گرفته، مسئله ضوابط اینگونه قرائات است، در این پژوهش به روش توصیفی ـ تحلیلی ضوابط و معیارهای این نوع قرائات مورد تحقیق و واکاوی قرار گرفته است که می‌تواند به شناخت قرائت پژوهان در تفکیک انواع قرائات قرآن کریم کمک نماید با تتبّع در آثار و نگاشته‌های مرتبط با قرائات شاذ به ویژه شواذ قرائات سبعه وعشر به دست آمد که قرائت شاذ به معنای قرائتی است که به طریق متواتر و مستفیض که مردم مقبولیت آن را می‌پذیرند، نقل نشده باشد. در حقیقت، قرائت شاذ به قرائتی گفته می‌شود که غیر از روش راویانی که ابن مجاهد برای قراء سبعه وابن جزری برای قراء عشر برگزیدند وروایت کردند نقل شده باشد. سند، رسم و عربیّت سه رکن اساسی درضوابط قرائات شاذ به شمار می‌روند که سایر ویژگی‌های قرائات شاذ مانند: حجیت، توثیق راویان، کیفیت روایت و ... براساس این سه رکن مشخص می‌شوند.

کلیدواژه‌ها


عنوان مقاله [English]

The Criteria and Types of Uncommon Recitations

نویسنده [English]

  • Mohammad Ali Asadtash
PhD student at Qom University
چکیده [English]

The study of ‘uncommon recitations’ as one of the types of recitations of the Holy Qurʾān is a topic worthy of research. One of the issues that has mostly been neglected is the issue of the criteria for such recitation. In this research, the descriptive-analytical method is used to investigate and analyze the principles and criteria for this type of recitation, which can then be used to help researchers distinguish between the different types of recitation of the Holy Qurʾān. By going through the works related to the uncommon recitations, in particular the uncommon among the seven and ten recitations, we come to the know that the definition of an uncommon recitation is one which has not reached the people through copious or successive chains of transmission that the people accept. In fact, an uncommon recitation refers to a recitation that has been narrated by other than the seven modes that were selected by Ibn Mujāhid and the ten modes selected by Ibn Jazarī. Chain of transmission, script and ‘Arabic-ness’ are considered the three basic factors that are used to gauge uncommon recitations, and the other features of the uncommon recitations such as: the probativeness, reliability of narrators, quality of narration etc. are all determined based on these three factors.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Criteria
  • uncommon recitations
  • chain of transmission
  • script
  • Arabic-ness

مقدمه

یکی از موضوعات مهم در حوزه مطالعه قرائت قرآن،  بررسی ابعاد مختلف قرائات شاذ  است: قرائات شاذ همیشه در قاموس  قرائت­پژوهان قابل توجه است. بسیاری ازصاحب نظران  با گرایش­ها و انگیزه­های گوناگون درباره قرائات شاذ مطالب متعددی نوشته­اند. قرائت­های شاذ بعد از قرائت­های مشهور یکی از مصادر مهمی هستند که مفسران فریقین قرآن در کشف معانی آیات به آن اهتمام ویژه دارند و قابل استناد و اعتبار می­دانند و در ترجیح آرای خود به آن استناد می‌کنند (قرشی، القراءات الشاذه و اثرها فی التفسیر، 1430ق: 15).

هر یک از قرائات می‌تواند مقبول و یا مردود و یا در آن توقف شود. قرائت مقبول: قرائتی است که سند آن به حد تواتر رسیده و یا خبر واحدی باشد که با رسم  مصحف مطابقت داشته باشد. قرائت مردود: قرائتی است که سند آن صحیح نباشد و از طرف علمای علم قرائت پذیرفته نشده باشد و نوع دیگر، قرائتی است که بین مقبول و مردود قرار دارد و درآن باید توقف کرد و آن قرائت شاذی است که سند آن صحیح ولی به حدّ تواتر و مستفیضی که مردم مقبولیت آن را بپذیرند نرسیده باشد، در اینکه موافق رسم الخط مصحف باشد یا نباشد فرقی نمی‌کند (ابن جزری، منجدالمقرئین و مرشد الطالبین، 1400: 18).

با این وجود ویژگی­های خاص این نوع قرائات و آراء مختلف علما درباره تعریف، اعتبار و اقسام آن سبب شده، موضوع قرائات شاذ در عرصه مطالعات قرائات با ابهام مواجه شود.

در این نوشتار با کند و کاو در کتاب‌های  قرائت  ضمن بیان مفهوم قرائات شاذ، شاخصه‌های اصلی  قرائات شاذ تحلیل می­شود. یکی از ثمرات بررسی ضوابط قرائات شاذ تبیین صحّت و سقم این نوع قرائات است.

1. مفهوم­شناسی

قبل از تبیین ضوابط  واقسام قرائات شاذ در قرآن کریم، باید مفهوم شاذ در لغت و اصطلاح را تشریح و تبیین کنیم:

یک ـ معنای لغوی شاذ

ماده «شذذ» از جمله واژگانی است که به چند معنای لغوی به کار رفته است. در کتاب‌های لغت، معانی متعددی برای این واژه گزارش شده است از جمله:

تک و تنها و جدایی (ابن فارس، معجم مقاییس اللغه، 1404: 3/ 180؛ ازهرى، تهذیب اللغة، 1421: 11/ 186؛ زمخشری، أساس البلاغة، 1979: 324)، مخفی، پیچیده، کمیاب و پراکنده کردن (سیوطی، المزهر فی علوم اللغه و أنواعها، 1986: 1/ 233)، مخالفت (جرجانی، التعریفات، 1433: 164) و کم و اندک (أبی البقاء، الکلیات، 1412: 528).

شایان ذکر است که معنای کلمه شاذ با نادر متفاوت است؛ زیرا شاذ در کلام عرب بیشتر به معنای مخالف قیاس و کلمه نادر به معنای اندک استعمال می­شود (ر.ک: جرجانی، التعریفات، 1433: 164).

دوـ معنای اصطلاحی شاذ

در بحث از تعریف اصطلاحی شاذ همه علمای لغت، نحو، فقه و قرائت اتفاق نظر دارند که در مفهوم شاذ اختلاف وجود دارد. این اختلاف در هر علمی به مقول فیه آن بستگی دارد. شاذ در نزد علمای نحو مخالفت با قیاس است. نزد فقهاء به مخالفت با رای مشهور و بالاخره نزد علماء قرائت مخالفت با اجماع قراء گفته می‌شود.

برای معنای اصطلاحی هر کلمه­ای در زمان حیات خود مراحلی وجود دارد که مهم‌ترین مراحل عبارتند از: ظهور مفهوم کلمه، ظهور اسم کلمه، ظهور تعریف کلمه. همه این مراحل به دنبال هم و به مقتضای گذشت زمان، طولانی هستند (بوشیخی، مصطلحات النقد العربی لدی الشعراء الجاهلین و الإسلامیین قضایا و نموذج، 1413: 63). معنای اصطلاحی شاذ نیز به همین صورت در طول زمان بین اهل قرائت مراحلی را طی کرده است.

قراء پیش از تمیز مشهور از شاذ این کلمه را به کار می‌بردند و بزرگان قرائت بعد از اینکه حدود انواع قرائات را تعیین کردند و اصطلاحات قرائت شناخته شد، برای قرائت شاذ تعاریف متعددی نقل کردند.

گاهی تعریف علما از قرائت شاذ براساس عدم وجود  یکی از ارکان سه گانه مقبولیت قرائت  مختلف است، سیوطی معتقد است شاذ، قرائتی است که سند صحیح ندارد (سیوطی، الاتقان، 1421: 1/ 266) و یا برخی گفتند شاذ قرائتی است که سند صحیح دارد و با یکی از وجوه زبان عربی قابل توجیه است ولی مخالف مصحف است. برخی از علمایی که اعتقاد به صحت سند قرائت شاذ و مخالفت آن با مصحف دارند عبارتند از: ابن تیمیه (ابن تیمیه، مجموع فتاوی ابن تیمیه، بی‌تا: 13/ 393)؛ ابن جزری (ابن جزری، منجدالمقرئین و مرشد الطالبین، 1400: 16) و مکی قیسی و ابوشامه مقدسی (ابی شامه، المرشد الوجیز إلی علوم تتعلّق بالکتاب العزیز، 1975:  172).

ابن جزری  در منجدالمقرئین با ارائه تقسیم سه گانه متواتر، صحیح و شاذ تخطی از رسم مصحف را شرط کرده است (ابن جزری، منجدالمقرئین و مرشد الطالبین، 1400: 18). ولی در النشر تعریف دیگری ارائه می‌دهد که ظاهراً جمهور علما آن را پذیرفتند و معتقد است قرائت شاذ قرائتی است که سند آن صحیح ولی به حدّ تواتر نرسیده باشد و با زبان عربی و یکی از مصاحف عثمانی موافق باشد (ابن جزری، النشر فی القراءات العشر، بی­تا: 1/ 36ـ9).

مکی بن ابی طالب شاذ را مخالفت با رسم مصحف یا عربیّت یا منقول از غیرثقه و یا نرسیده به درجه شهرت می‌دانست (نویری، شرح طیبه النشر فی القرائات العشر، 1424: 126) مکی قرائت غیرمشهور را مطلقاً شاذ  می­داند ولی ابن جزری قرائت غیرمشهور مطابق با رسم را در صورت نقل از ثقه صحیح می­شمارد و در حقیقت، شهرت را در مقبولیّت قرائت شرط نمی­داند به همین جهت برخی از قرائات قراء شاذ را بهترین قرائات به جا مانده می‌شمارد. ابن جزری و سیوطی با اشاره به سه ویژگی در صحت قرائات معتقدند که هرگز قرائت صحیح قرآن کریم منحصردر قرائات سبعه نمی‌باشد و هرگز باب دستیابی به قرائت صحیح و معتبر بسته نمی­باشد. بر خلاف آنچه عموم از مفهوم قرائات شاذ برداشت می‌کنند قرائت‌های شاذ به طور کلی مردود نمی‌باشند بسیاری از مفسران در تفسیرآیات علاوه بر استفاده از قرائت‌های مشهور به قرائت­های شاذ نیز عنایت دارند.

برخی اندیشمندان حوزه علم قرائت، قرائت شاذی را که با رسم مصحف اختلاف داشته باشد در زمره قرائت تفسیری دانسته­اند (ر.ک: عسقلانی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، 1407: 8/ 646).

بعضی از علما ترجیح می‌دهند هر چه را که مخالف رسم مصحف باشد قرائت تفسیریه بدانند از جمله این بزرگان مهدوی است که می‌گوید: عده‌ای از اهل علم و پژوهش معتقدند هر قرائتی که نقل آن از سوی قراء موثق ثابت شود و با زبان عربی صحیح روایت شده باشد و با رسم مصحف موافقت داشته باشد شامل یکی از هفت حرفی است که پیامبراکرمa نزول قرآن بر آن حروف و قرائات را خبر داده است و تمامی روایاتی که برخلاف رسم مصحف وارد شدند اگر صحت آنها یقینی است آن را حمل بر وجه تفسیری نمودند و تلاوت آن را صحیح نشمردند و این وجه مناسب و صحیحی است. و هر قرائتی که با رسم مصحفی که مورد اتفاق و اجماع است اختلاف داشته باشد به خاطرعدم وحدت  نظر و اجماع، شایسته نیست به عنوان قرآن شناخته و تثبیت شود (مهدوی، شرح الهدایه، 1415: 1/ 8) ابن عربی می‌گوید: قرائت ابن مسعود Pالم یکن مشرکون واهل الکتاب منفکینO (بینه/ 1) یک قرائت تفسیری است که برای تبیین جایزاست ولی برای تلاوت جایزنیست یاروایتی که پیامبراکرمa قرائت فرمودند Pفطلقوهن لقبل عدتهنO (طلاق/ 1) این تفسیر است تلاوت چیزی است که فقط دررسم مصحف آمده باشد (احکام القرآن، 4/436) ابن حجرمی‌گوید: ملاک قرائت شاذ امروزه این است که خلاف رسم مصحف باشد مانند: Pان تبتغوافضلامن ربکم فی مواسم الحجO (بقره/ 198) و Pاذاجاء فتح الله والنصرO (نصر/ 1) این قبیل قرائات اگر سندش هم صحیح باشد قرائت متروکی است که صحت سند دلیل کافی بر قرآن بودن آن نیست بلکه بسیار احتمال دارد تفسیر و تأویلی بوده که با تنزیل قرآن همراه گردیده و بعد جزء قرآن تلقی و تصورشده است (عسقلانی، فتح الباری، 1985: 8/ 646).

عده‌ای درتعریف قرائت شاذ می‌گویند: قرائتی است که در زبان عربی قابل توجیه و احتمالاً با یکی ازمصاحف عثمانی موافقت داشته باشد و سندش متواتر نباشد ابن صلاح می‌گوید:قرائت شاذعبارت است از قرآنی که بدون تواتر و استفاضه که نزد مردم مقبولیت دارد. نقل شده باشد (ابن صلاح، فتاوی ابن صلاح، بی‌تا:‌1/ 233؛ ابن جزری، منجدالمقرئین و مرشد الطالبین، 1400: 18ـ88) همین تعریف را السبکی با عبارت دیگری بیان می‌کند و می‌گوید: قرائت شاذ قرآنی که به طور آحاد نقل شده باشد (سبکی، جمع الجوامع باحاشیه العطار، 1401: 1/ 299) نویری (ت897ق) این ویژگی و معیار در تعریف قرائت شاذ را به جمهور علما نسبت می‌دهد (نویری، شرح الطیبه، 1424: 1/ 130) صفاقسی (ت1118ق) نیز ضمن تقریر این تعریف می‌گوید: نظر اصولیین هم در مورد تعریف قرائت شاذ بر این است (ابنی سهل، اصول السرخسی، 1372: 1/ 279).

به نظر ما این تعریف اخیر همان تعریف جامع و مانعی است که با قرائات شاذی که از قراء عشر نقل شده است مطابقت دارد:

به طور کلی قرائات شاذ در میان بسیاری از دانشمندان به معنای تخطی از قرائت جمهور (متواتر) است (سخاوی، جمال القرّاء و کمال الإقراء، 1408: 322).  از تعاریف اندیشمندان درباره قرائت شاذ سه ویژگی فقدان تواتر، عدم استفاضه  که مقبولیّت آن را مردم پذیرفتند استخراج می­شود (ر.ک: نویری، شرح طیبه النشر فی القرائات العشر، 1424: 1/ 13؛ أبی سهل، اصول السرخسی، 1372: 1/ 279) بنابراین، قرائات شاذ نه در ردیف قرائات متواترند و نه در ردیف مستفیض، بلکه قرائات شاذ روایات آحادی هستند که مفید ظنّ و تردیدند و از طرق محدود به ما رسیده­اند.فرق نمی­کند راوی آن موثق و یا غیر موثق باشد، موافق رسم مصحف و عربیّت باشد یا مخالف آن دو یا یکی از آنها باشد و شهرت و استفاضه راوی در توثیق یکسان است.

علت نامگذاری قرائت شاذ، شاید به این دلیل است که قرائات شاذ با طریق نقل قرآن (متواتر) مخالفت دارد چنانچه ابن جزری به آن تصریح  می‌کند و می‌گوید: از رسم مصحفی که همه درمورد آن اتفاق‌نظر دارند تخطی کرده است اگرچه سند آن صحیح است (بنی کنانه، القراءات الشاذة الواردة عن القراء العشرة منزلتها وأثرها فی توجیه المعنى التفسیری، 1433: 23).     

نظرعلما درمورد مصادیق قرائت شاذ به اعتبار تلقی که از قرائات متواتر دارند متفاوت است.

گروهی از علما فقه و اصول اهل سنت همچون قاضی جلال الدین بلقینی، ابوشامه، ابن عطیه  تواتر را در قرائات سبع خلاصه کردند و غیر از قرائات سبع را، شاذ می­دانند (ر.ک: نووی، التبیان فی آداب حمله القرآن، 1403: 50). ابن جنی می‌گوید: قرائت شاذ قرائتی است که جزء قرائات سبعه نباشد (ابن جنی، المحتسب، 1966: 1/ 3) برخی دیگر از اندیشمندان به حصر تواتر در قرائات عشر معتقدند شاذ را در قرائات ماورای عشر می‌دانند (سبکی، حاشیه البنانی علی شرح المحلی علی جمع الجوامع، 1401: 1/ 231؛ قابه، القرائات القرآنیه، 1999: 202) این ملاک را که نویری در شرح شاطبیه (نویری، شرح الطیبه، 1424: 1/ 131) و ابن جزری در المنجد (ص81 ـ173) و البناء در اتحاف الفضلاء البشر (1/ 71) نقل به اجماع کردند.

البته به طورکلی نمی‌توان هر قرائتی را که جزء قرائات عشر نیست در اصطلاح قرائت شاذ نامید چون که ممکن است بعضی از قرائات از روی خطا و توهم و فراموشی به قاری نسبت داده شود یا به جهت تصحیف (اشتباه درخواندن و نوشتن مصحف) یا از روی کذب و جعل وقتی که هیچ اصلی ندارد نقل شود (ابن جزری، النشر، بی‌تا: 1/ 17) یا به جهت نسخ و یا درج کلمه و عبارتی از باب تفسیر یا توجیه نحوی آمده باشد که به غلط حمل بر قرائت شود (سیوطی، الاتقان، 1421: 1/ 266) پس بدین ترتیب قرائت شاذ محلی دارد و اطلاق شاذ به هر قرائتی مناسب نیست.

2. پیشینه ظهور اصطلاح شاذ

پیش از اینکه برای قرائات اصول و ضوابطی تعریف گردد و قرائات را به انواع مختلف تقسیم کنند، برای نخستین بار استعمال کلمه «شاذ» را در کلام نافع مدنی[1] و محمد بن جریر طبری در روایت ابو عمرو از پیامبراکرمa راجع به قرائت آیه Pلا یعَذِّبُ عَذابَهُ أَحَدٌO (فجر/ 25) می­بینیم. در شرح زندگی نافع مدنی آمده که نافع هنگام آموزش قرائت به شاگردانش کلمه شاذ را به معنی ترک و جدا شدن قرائت یکی از شاگردانش از قرائت جمع آنان به کار برده است (ذهبی، معرفه القراء الکبار، 1408: 1/ 109) طبری اولین کسی است که در ابواب مختلف قرائات سخن گفته است. قرائت منتخب او مشروط به عدم مخالفت با رسم الخط مصاحف و موافقت آن با زبان عربی و مستفیض بودن است (ر.ک: مکّی بن ابی طالب، الإبانه عن معانی القرائات، 1979: 27).

یک ـ گونه­های قرائات شاذ

با کنکاش در قرائات مختلف شاذ می­توان این قرائات را بر سه گونه تقسیم کرد:

1. قرائت شاذ مشهور: قرائت شاذی که با زبان عربی و رسم مصحف موافقت دارد و سند آن صحیح است ولی به حد تواتر نرسیده باشد. مانند قرائتی که حاکم در کتاب مستدرک از ابن عباس نقل می‌کند که پیامبر اکرم در آیه Pلَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْO (توبه/ 128) کلمه (انفسکم) را با فتح فاء قرائت کردند (اندلسی ابوحیان، البحر المحیط فی التفسیر، 1420: 5/ 118؛ دمیاطی، اتحاف فضلاء البشر بالقرائات الأربع عشر، 1407: 246).

2. قرائت شاذ آحاد: این قرائت شاذ دو قسم دارد، قسم اول قرائتی که موافق زبان عربی و رسم مصحف است ولی سند صحیح ندارد و قسم دوم قرائتی که با زبان عربی موافقت دارد ولی مخالف رسم مصحف است اینکه  سند صحیح داشته باشد و یا فاقد سند صحیح  باشد فرقی نمی­کند و یکسان است (عسقلانی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، 1407: 9/ 29؛ قسطلانی، لطائف الإشارات لفنون القرائات، 1972: 1/ 74؛ سیوطی، الإتقان فی علوم القرآن‏، 1421: 1/ 264).

اما قرائتی که با همه لهجه‌های عربی مخالفت داشته باشد اصولاً آن را نمی­توان قرائت توصیف کرد؛ بلکه قسمی از اقسام جعل و دروغ است.

3. قرائت شاذ مدرج: قرائت شاذی که به جهت توجیه تفسیری به آیه اضافه شده است. مانند قرائت سعد ابن ابی وقاص در آیه Pوَ لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ مِن أمO (نساء/ 12) (سیوطی، الإتقان فی علوم القرآن‏، 1421: 1/ 364؛ شوکانی، تفسیر الشوکانی: فتح القدیر الجامع بین فنی الروایه و الدرایه من علم التفسیر، بی­تا: 1/ 369) حقیقت این است که برای این نوع قرائت شاذ وصف قرائت صحیح نیست؛ زیرا جز نوعی تفسیر چیز دیگری نیست (البیلی، الاختلاف بین القرائات، بی­تا: 111).

دو ـ اقسام قرائات شاذ

الف) از جهت شرائط شذوذ

1ـ قرائت‌های شاذی که روایات آنها ثابت نشده است؛

2ـ قرائت‌های شاذی که روایات آنها ثابت شده است، ولی به حد متواتر نیست؛

3ـ قرائت‌های شاذی که با رسم مصحف اختلاف دارند؛

4ـ قرائت‌های شاذی که در زبان عربی قابل توجیه نمی‌باشند.

ب) از جهت تصنیف

1. قرائات شاذی که توسط قراءاربعه (قاریان چهارگانه) نقل شده است که ابن جزری این چهار نفر را از مشهورترین قاریان قرائت‌های شاذ می‌داند غالباً در عصر حاضر قرائت‌های شاذ را در این چهار نفر محدود کردند.

2. قرائات شاذی که توسط قراء عشر (قاریان دهگانه) نقل شده است که اخیرا مجتبی الکنانی همه این قرائات شاذ را در معجم خاصی جمع آوری نموده است.

3. قرائات شاذی که از اصحاب پیامبراکرمa منقول است و تاکنون در هیچ کتابی جمع‌آوری نشده است.

4. قرائات شاذ منقول و دارای سندی که در بسیاری از مصنفات و کتاب‌های اسلامی به طور پراکنده آمده‌اند.

5. قرائات شاذ بدون سندی که تاکنون در هیچ کتابی تفکیک و جمع‌آوری نشده است (بنی کنانه، القراءات الشاذة الواردة عن القراء العشرة منزلتها وأثرها فی توجیه المعنى التفسیری، 1433: 23ـ26).

3. ضوابط قرائات شاذ

ضابطه و قاعده دو قضیه کلی قابل جمع هستند که شناخت آن مستلزم شناخت احکام جزئی آنهاست و گاهی در موقع استعمال نمی­توان ضابطه را از قاعده تمییز و تشخیص داد (جرجانی، التعریفات، 1433: 219) استعمال کلمه ضابطه به این معنا نزد بزرگان قرائت شایع است. ابوشامه یکی از بزرگان قرائت در شرح شاطبیه می­گوید: بعضی از محققان اهل علم برای قرائت ضابطه جالبی در تمیز قرائت قابل اعتماد و غیراعتماد بیان کردند. هر قرائتی که رسم الخط مصحف آن را تأیید کند به شرط اینکه روایت آن صحیح باشد و با یکی از لهجه‌های فصیح زبان عربی موافقت داشته باشد، قرائت صحیح و معتبر است (أبی شامه، ابراز المعانی من حرز الأمانی فی القراءات السبع، 1402: 5). با استفاده از این سخن می­توان احکام جزئی قرائات شاذ را تشخیص و معرفی کرد. ارکان سه گانه ضوابط قرائت شاذ عبارت است از: سند، رسم و عربیت (عسقلانی، نزهه النظر فی توضیح نخبه الفکر، 1985: 9). که در این بخش به بررسی این قرائات پرداخته می­شود.

یک ـ سند قرائات شاذ

سند در اصطلاح اهل قرائت عبارت است از «الطریق الموصله الی القرآن» (همان)؛ یعنی راه رسیدن به قرآن (عسقلانی، نزهه النظرفی توضیح نخبه الفکر، 1985: 9).

همان گونه که محدثان در مورد احوال رجال حدیث بحث می­کنند در مورد رجال قرائات نیز کتاب‌هایی نوشته شده است. مانند: معرفه القراء الکبّار از حافظ ذهبی و غایه النهایه از ابن جزری. عالمان علوم قرآنی قرائات را به متواتر[2]، آحاد[3]، مستفیض[4]، مشهور، صحیح، شاذ، موضوعه و مدرجه تقسیم کرده­اند (سیوطى،‏ الإتقان فی علوم القرآن‏، 1421: 1/ 215) علمای حدیث از طرق تحمل و انواع آن بحث کردند و قراء به تبعیت از محدثان، از قرائت شاگرد به شیخ و اجازه شیخ به عنوان طرق تحمل قرائت نام بردند، و اگر در طرق تحمل قرائت اختلاف دارند، ناشی از تفاوت تحمل حدیث با تحمل قرائت است (قسطلانی، لطائف الإشارات لفنون القرائات، 1972: 1/ 181).

اول. شواذ قرائات سبعه

سوالی که در اینجا برای  قرائات سبع وجود دارد این است که آیا از قراء سبعه قرائت‌های شاذ نقل شده است‌؟

بر خلاف آنچه ابن مجاهد در قرائت­های سبعه انتخاب کرده است، قرائت­های دیگری در بین سبعه وجود دارد که هرگز درجه صحت آنها با قرائت­های یکسانی که ابن مجاهد اختیار کرده قابل مقایسه نمی­باشد. لذا به این قرائت­هایی که از غیر روش آنان که ابن مجاهد آنها را ضمانت کرده وارد شده قرائات شاذ سبعه اطلاق می­کنند.

آماری که عبدالصبور شاهین با استفاده از کتاب المحتسب ابن جنی درمورد وجود قرائت‌های شاذ در میان قرای سبعه بیان می‌کند بالغ بر132مورد می‌باشد، ولی گزارشی که مجتبی الکنانی با مراجعه به بسیاری از کتاب‌های قرائت، تفسیر، حدیث، معانی القرآن و لغت  ارائه می‌دهد 1460 مورد است که به ترتیب زیر می­باشد:

1ـ حمزه الزیات: (عبدالصبورشاهین3 روایت)  و (مجتبی الکنانی75 روایت) .

2ـ علی بن حمزه الکسائی (عبدالصبورشاهین7 روایت) و (مجتبی الکنانی190 روایت).

3ـ نافع بن ابی نعیم (عبدالصبورشاهین9 روایت) و (مجتبی الکنانی 165 روایت).

4ـ عبدا... بن عامر (عبدالصبورشاهین 12 روایت) و (مجتبی الکنانی 89 روایت).

5ـ عبدا... بن کثیر (عبدالصبورشاهین 16 روایت) و (مجتبی الکنانی 147 روایت).

6ـ عاصم بن ابی النجود (عبدالصبورشاهین 25روایت) و (مجتبی الکنانی 240 روایت).

7ـ ابوعمروبن العلاء (عبدالصبورشاهین 60 روایت) و (مجتبی الکنانی 554 روایت).

 (ر.ک: مختار عمر و سالم مکرم، معجم القرائات القرآنیه، 1408: 1/ 111؛ عبدالصبور، تاریخ القرآن، 1966: 11 و بنی کنانه‌، القراءات الشاذه الوارده عن القراء العشر، 1433: 1/ 8).

شایان توجه است، قرائات شاذ منقول از قراء عشر در معجمی که اخیراً مجتبی الکنانی تالیف نموده است بالغ بر 1598 مورد می­باشد (بنی کنانه ،القرائات الشاذه الوارده عن القراءالعشره منزلتها واثرها فی معنی التوجیه التفسیری وترجیهه، 1433: 8).

نمونه­ای از قرائت شاذ منسوب به قراء سبعه به جهت سند، قرائت (لُدنی) در آیه Pقالَ إِنْ سَأَلْتُکَ عَنْ شَی‏ءٍ بَعْدَها فَلا تُصاحِبْنِی قَدْ بَلَغْتَ مِنْ لَدُنِّی عُذْراًO (کهف/ 76) است. ابن مجاهد می­گوید: ابو عبید از کسایی و از ابی بکر و او از عاصم در کتاب قرائت روایت می­کند قرائت (لُدنی) به ضم لام و سکون دال، اشتباه و غلط است (ابن مجاهد، السبعه فی القرائات، 1980: 396). ابو علی فارسی شاگرد ابن مجاهد می‌گوید: این اشتباه ناشی از جهت روایت است اما از جهت قواعد عربی صحیح و هیچ اشکالی ندارد. (همان؛ جهت نمونه­های دیگر قرائات شاذ قراء سبعه از لحاظ زبان عربی و رسم مصحف ر.ک: زمخشری، کشاف عن حقائق غوامض التنزیل، 1407: 2/ 89؛ زجاج، معانی القرآن و إعرابه، 1408: 2/ 325؛ ابن مجاهد، السبعه فی القرائات، 1980: 396؛ ابن خالویه، مختصر شواذ القرآن من کتاب البدیع، بی­تا: 61).

دوم. قاریان  شاذ

سخن از سند قرائات شاذ یعنی سخن از قاریان شاذ، هیچ طبقه­ای از طبقات قراء از وجود قاری و مقری شاذ خالی نیست که از اصحاب پیامبرa شروع می‌شود و تا به امروز ادامه دارد. لذا می­توان در هر طبقه­ای، قراء شاذ را به آسانی محدود کرد.

نام برخی از این صحابه عبارتند از: عبد الله بن مسعود، ابیّ بن کعب، عبد الله بن عباس، سعد بن ابی وقاص و عبد الله بن زبیر و دیگران.

صاحب کتاب معجم القرائات القرآنیه نام برخی ازقراء شاذ را برحسب شهرهایی که زندگی می­کردند، ذکر می­کند. ازمدینه (عبد الله بن عباس بن ابی ربیعه مخزومی صحابی، ابوسعید ابان بن عثمان بن عفان تابعی، مسلم بن حبیب تابعی و شیبه بن نصاح بن سرجس بنده ام سلمه)، از مکه (ابن محیصن، ابن ابی عماره، درباس، حمید بن قیس اعرج)، از بصره (عاصم جحدری، عبد الله بن اسحاق حضرمی، عیسی بن عمر ثقفی، ابومنذر سلام)، از کوفه (اعمش، طلحه بن مصرف، عیسی بن عمرهمدانی، ابن ابی لیلی)، از شام (ابوالبرهسم، یزیدالیزیدی، خالدبن معدان)، از یمن (محمدابن السمیفع) (مختار عمر و سالم مکرم، معجم القرائات القرآنیه، 1408: 1/ 117).

در کنار قراء عشر، قاریان شاذ زیادی وجود دارند که در شهرت مراتب مختلفی دارند در میان آنها چهار قاری شهرت بیشتری دارد که عبارتند از:

1. ابن محیصن: به نام ابو عبد الله محمد بن عبد الرحمن مکی (ت123ق) با ابن کثیر هم زمان زندگی می­کرده  و مردی موثق بوده، که صحیح مسلم از او روایت نقل می­کند. راویان او البزی و ابن شنبوذ هستند. قرائتش را به مجاهد بن جبر و سعیدبن جبیر و درباس بنده ابن عباس عرضه کرده است و شبل بن عماد و ابوعمرو بن علاء قرائت خود را بر او عرضه کردند، با توجه به رأی و نظر خاصی که در زبان عربی دارد با قرائتی که اختیار کرده است از قرائت عامه مردم محل خود خارج شده است. لذا مردم از قرائت او اعراض کردند و به پیروی از قرائت ابن کثیر اجتماع نمودند. بدین ترتیب، می­توان او را در زمره تابع تابعین قرار داد (ر.ک: البیلی، الاختلاف بین القراءات، بی­تا: 120).

2. یزیدی: به نام ابو محمد یحیى بن مبارک معروف به یزیدی (ت 202ق) اهل بصره و ساکن بغداد در 74 سالگی در مرو وفات نموده است. راویان او سلیمان بن حکیم و أحمد بن فرح هستند، او در فصاحت و لغت سرآمد و جزء بهترین شاگردان ابوعمرو است که بعد از او در قرائت جانشین او گردید و نظرات او را تأیید کرد (همان).

3. حسن بصری: به نام ابو سعید حسن بن ابوالحسن بصری (ت110 ق) در سال 21هجری زمان خلافت عمر به دنیا آمده است. راویان او شجاع بن أبی نصر بلخی و الدوری هستند. وی قرآن را برحطان بن عبد الله قرشی به روایت از ابوموسی اشعری و همچنین بر ابو العالیه به روایت از ابی بن کعب و زیدبن ثابت قرائت کرده است و ابو عمرو بن علاء و عاصم جحدری وسلام بن سلیمان از حسن بصری قرائت و روایت کردند. بدین ترتیب او جزء تابعین است (مختار عمر، سالم مکرم، معجم القرائات القرآنیه، 1408: 1/ 117).

4ـ أعمش: به نام ابو محمد سلیمان بن مهران کوفی (ت 148ق) روز عاشورا در سال 60ق متولد شده است. برخی از صحابه مانند، عبد الله بن ابی اوفی و مالک بن انس را ملاقات کرده است؛ بدون اینکه از آنها روایتی نوشته باشد قرائتش را با عرضه به ابراهیم نخعی و عاصم و یحیی بن وثاب و زر بن حبیش و دیگران اخذ کرده است. حمزه الزیات و ابن ابی لیلی قرائتشان را به نحو عرضه و سماع از او نقل کردند. راویان او حسن بن سعید مطوعی و أبو الفرج شنبوذی شطوی هستند. بدین ترتیب جزء تابعین است (ر.ک: قسطلانی، لطائف الإشارات لفنون القرائات، 1972: 1/ 99؛ ذهبی، معرفه القراء الکبار، 1408: 1/ 25؛ ابن جزری، غایه النهایه فی طبقات القراء، 1402: 2/ 375).

برخی قراء شاذ به دلیل اختیاراتی[5] که در قرائت دارند، اشتهار دارند از این افراد می­توان به: ابن محیصن، عیسی بن عمر الثقفی و یحیی بن ابی سلیم ابو البلاد النحوی اشاره کرد.

طرق روایت برخی از قراء شاذ به قرائت­های مشهور عشر متصل است و این نشان می‌دهد که آنها قرائات مشهوری را با اسانید صحیح نقل کردند. ابن جزری این قرائات را معتبر دانسته است و معتقد است، امروز در دنیا صحیح‌ترین و عالی‌ترین چیزی که می­توان یافت همین قرائات است (ابن جزری، النشر فی القراءات العشر، بی­تا: 1/ 192) و از آنها تعدادی قرائات نقل شده است که علما اعتبار آنها را به دلیل وجود یکی از علل عیب و نقص در ردیف قرائات شاذ دانستند. برخی از این قاریان عبارت است از: خارجه ابن مصعب، یحیی بن مبارک یزیدی ابوبکر بن مقسم و ابوالحسن بن شنبوذ. ولی قرائت یحیی بن مبارک الیزیدی، ابن محیصن، اعمش و حسن بصری نیز از قرائات چهارگانه­ای هستند که بعد از قرائات عشر مطرح می­باشند (ر.ک: آلوسی، اتحاف الأمجاد فی ما یصح به الإستشهاد، 1402: 1/ 72).

دو ـ رسم قرائات شاذ

دومین رکن مهم در ضوابط  قرائات شاذ، رسم قرائات شاذ است. موضوع محوری رسم قرائات شاذ، مخالفت این نوع قرائات با رسم مصاحف است. مقصود از مخالفت قرائت شاذ با رسم مصاحف این است که قرائت شاذ با همه مصاحف عثمانی اختلاف داشته باشد این اختلاف ممکن است با کم یا زیاد و یا جابه‌جایی حرف یا کلمه­ای ظهور کند.

منظور از مخالفت، مخالفت با رسم قیاسی نیست، بلکه مخالفت با رسم قیاسی و اصطلاحی مقصود است. قسطلانی بر آن است که رسم دو نوع دارد، رسم قیاسی یعنی موافقت خط با تلفظ و رسم اصطلاحی یعنی مخالفت به شکل حذف یا زیادت یا فصل یا وصل به طوری که به ذات یا اصل و فرع حرف دلالت کند (قسطلانی، لطائف الإشارات لفنون القرائات، 1972: 1/ 284).

منظور از اختلاف با رسم مصاحف، اختلافی نیست که عثمان آن را در مصاحفی که به مناطق مختلف اسلامی گسیل داشت توجیه و موجه دانست؛ زیرا این اختلاف بین اهل قرائت مدّ نظر نیست؛ بلکه این اختلاف قابل توجیه و پذیرش است. از این رو، ابن جزری در ضابطه قرائت معتقد است: هر قرائتی ولو به وجهی با زبان عربی موافقت داشته باشد و به احتمالی با یکی از مصاحف عثمان مطابقت داشته باشد (ابن جزری، النشر فی القراءات العشر، بی­تا: 1/ 9).

ابن جزری در تبیین این مطلب اضافه می­کند: منظور از موافقت با یکی از مصاحف چیزی است که در بعضی از مصاحف ثبت شده باشد و دربعضی دیگر نباشد مانند: آیه 116 سوره بقره Pوَ قالُوا اتَّخَذَ اللهُ وَلَداًO که ابن عامر بدون واو قرائت کرده است و آیه 184 سوره آل عمران Pبِالْبَیناتِ وَ الزُّبُرِ وَ الْکِتابِ الْمُنِیرِOحرف باء به ابتدای هر دو اسم زیاد شده است و از همین قبیل موارد که در مصحف اهل شام ثبت شده است و در قرآن فراوان وجود دارد. اگر از این قبیل موارد اختلاف در مصاحف عثمانی وجود نداشت این چنین قرائتی به خاطر اختلاف با رسم مصاحف عثمانی شاذ تلقی می‌گردید (همان، 11).

فلسفه و چرایی اختلاف مصاحف عثمانی مربوط به زمانی است که پیامبرa رحلت فرمودند. جمعی از صحابه به بلادی که در زمان ابوبکر و عمر فتح شده بودند هجرت کردند تا قرآن و عقاید دینی را به مردم تعلیم دهند، هر کدام شهری را انتخاب کردند و اهالی آن بلاد را با قرائت عصر پیامبر آموزش دادند. قرائت اهل هر شهری با قرائت صحابه­ای که آنها را آموزش داده بودند اختلاف داشت تا اینکه، عثمان مصاحف را نوشت و آنها را به مناطق مختلف فرستاد و به پذیرش آن وادار کرد و دستور داد، مخالفت با مصاحف را ترک کنند. اهالی هر منطقه و بلادی مصحفی را که به سوی آنها فرستاده شده بود براساس قرائتی که قبل از وصول مصحف داشتند با آنچه مطابق با خط مصحف بود قرائت می­کردند. بدین ترتیب قرائت مردم شهرهای بزرگ به جهت اختلاف با رسم الخط مختلف بود؛ لذا تمامی قرائت­های آنان که با رسم الخط اختلاف داشت، ساقط شد (مکّی بن ابی طالب القیسی، الإبانه عن معانی القرائات، 1979: 37؛ جهت تفصیل دیدگاه ر.ک: دانی، المقنع فی معرفه مرسوم مصاحف أهل الأمصار، 1403: 115).

ابومنصور ازهری در مورد قرائت شاذ معتقد است: «کسی که قرآن را با قرائت شاذ می‌خواند با مصحف مخالفت می‌کند و جمهور قراء معروف با آن مخالف هستند و این قرائت درست نیست و این عقیده علمایی است که در قدیم و در عصر حاضر در علوم قرآن راسخ هستند و من غیر آنچه علما گذشته گفتند جایز نمی­دانم (ازهرى، تهذیب اللغة، 1421: 5/ 12).

مخالفت قرائت­های شاذ با رسم مصاحف قرآن کریم سه حالت دارد: زیادی و نقصان، قلب و ابدال و تقدیم و تأخّر.

1ـ زیادی و نقصان: مانند زیادی حرف در قرائت Pما هُنَّ أُمَّهاتِهِمْO (مجادله/ 2) به «ما هن بامهاتهم» که قرائت ابن مسعود بدین صورت است (فرّاء، معانی القرآن، بی­تا: 3/ 139؛ جهت نمونه­های دیگر در زیادی اسم و جمله و نقصان حرف ر.ک: ابن أبی داوود سجستانی، المصاحف، 1404: 85، 63).

2ـ قلب و ابدال: قلب به معنای تغییر مکان نمونه­ای از قرائات شاذی که تغییر مکان با رسم مصحف دارد. قرائت ابی بن کعب، ابن عباس، ابن مسعود، ابن زبیر، عکرمه، عمرو بن دینار و اعمش از آیه 138 سوره انعام به صورت Pوَ قالُوا هذِهِ أَنْعامٌ وَ حَرْثٌ حرجO که در مصحف فعلی به صورت «حرث حجر» آمده است (ابن خالویه، مختصر شواذ القرآن من کتاب البدیع، بی­تا: 41؛ زمخشری، کشاف عن حقائق غوامض التنزیل، 1407: 1/ 71).

3ـ تقدیم و تأخیر: مانند قرائت انس بن مالک از آیه 24 سوره ابراهیم Pکشجرة طیبه ثابت اصلهاO در حالی که در مصحف «اصلها ثابت» است (زمخشری، کشاف عن حقائق غوامض التنزیل، 1407: 2/ 553).

سه ـ عربیّت قرائت­های شاذ

رکن سوم در اصول و ضوابط قرائات شاذ، عربیّت این نوع قرائات است. مقصود از عربیّت قرائات شاذ، مطابقت این نوع قرائات با زبان عربی است. به طور کلی، بخشی از ماهیت قرائت صحیح و مشهور، عربیت آن است. قراء و علمای قرائت هر کدام با عبارات و الفاظ مختلفی این مسئله را تبیین می­کنند.

به اعتقاد مکی بن ابی طالب و غیر او، فصاحت به عنوان یکی از ارکان زبان عربی به طور مستقیم از آن جهت که قرائت صحیح را در زبان عربی توجیه می­کند، اهمیت دارد (مکّی بن ابی طالب القیسی، الإبانه عن معانی القرائات، 1979: 67؛ و نیز ر.ک: قسطلانی، لطائف الإشارات لفنون القرائات، 1972: 1/ 67).

جعبری موافقت با زبان عربی را یکی از ارکان قرائت مشهور می­داند (نویری، القول الجاذ لمن قرأ بالشواذ، 1406: 59). پس از او ابن جزری این موافقت و ضابطه را توسعه داد و نکاتی بر آن افزود. همو می­نویسد: هر قرائتی که با زبان عربی ولو به وجهی از وجوه موافقت داشته باشد (ابن جزری، النشر فی القراءات العشر، بی­تا: 1/ 9).

ابن جزری وجهی از وجوه را چنین بیان می­کند: منظور از وجه یعنی وجهی از وجوه زبان عربی، در اینکه این وجه افصح باشد یا فصاحتی باشد که مورد اتفاق همه باشد یا در آن اختلافی باشد که ضرری بر آن مترتب نباشد فرقی نمی­کند به خصوص وقتی که قرائت شایعی باشد و امامان قرائت استناد آن را صحیح تلقی کنند (همان، 10).

با توجه به این تلقی ابن جزری از قرائت صحیح به جهت زبان عربی، آیا مراد از قرائت شاذ همان قرائت غیر فصیح است؟

لفظ فصیح لفظی است که مستنبط از قوانینی است که بر کلام عرب مستقر شده باشد و متناسب با حروف و استعمال آن کثرت داشته باشد (بابرتی، شرح التلخیص للبابرتی، 1392: 136).

با توجه به ضوابط زبان عربی فصیح، قرائت صحیح و مشهور قرائتی است که در زبان عربی فصیح موجود باشد یعنی با وجهی از وجوه زبان عربی موافقت داشته باشد پس مراد از مخالفت شاذ با زبان عربی این است که با فصاحت در زبان عربی اختلاف داشته باشد. فصاحتی که هم در آن اتفاق نظر دارند یا اختلاف دارند. ولی اگر برخی فصاحت چیزی را پذیرفتند و جمعی نپذیرفتند از مواردی است که وجهی در آن وجود دارد پس قرائتی که در زبان عربی هیچ وجهی نداشته باشد، غیرفصیح می­باشد و در این حالت اگر موافق مصحف نیز باشد قابل قبول نیست (تحشی منیاوی، حاشیه علی شرح جوهر المکنون فی معانی و البیان و البدیع، بی­تا: 18).

به طور کلی، قرائتی که با رسم مصاحف اختلاف داشته باشد و سندش ضعیف باشد و با تمام وجوه زبان عربی قابل توجیه نباشد وجود ندارد اگر هم این چنین قرائتی وجود داشته باشد آن را حمل بر اشتباه و خطا می­کنند که از دوش امت مسلمان رفع گردیده است و گناهی متوجه امت اسلامی نمی­گردد.

به همین مناسبت ابن جنی کتاب وجوه قرائات شاذ را تألیف نمود و به توضیح قرائات شاذ پرداخت و نکات غامض آن را کشف کرد در مقدمه کتاب المحتسب خود تصریح کرد به اینکه غالب قرائت­های شاذ با قرائت­های صحیح و مشهور در فصاحت برابرند و اگر بین قرائت­های شاذ و صحیح بخواهیم مقایسه­ای انجام دهیم؛ البته قرائت غیر شاذ از جهت اعراب نحوی برتری دارد (ابن جنی، المحتسب فی تبیین وجوه القرائات و الإیضاح عنها، 1966: 1/ 16).

اول. اعتبار قرائات شاذ در زبان عربی

دیدگاه علما از جهت اعتبار قرائت­های شاذ در قرآن کریم متفاوت است در این بخش به بررسی و تبیین دیدگاه­های آنان می­پردازیم:

علمای مذهب حنفیه راجع به قرائت شاذ معتقدند، قرائت شاذ قرآنی است که تلاوت آن نسخ شده و یا خبر و روایتی است که تفسیر می­کند. اگر قرآنی باشد که تلاوتش نسخ شده در این صورت زبان آن زبان قرآن است پس به اجماع همه فصیح است مگر گروهی که آن را شاذ دانسته و معتقدند در قرآن غیر فصیح وجود دارد (عبدالشکوراللکنوی، فواتح الرحموت شرح مسلم الثبوت، 1324: 2/ 16).

این عقیده از لغزش­ها و خطاهای علما است؛ زیرا این عقیده، ما را به سوی وجود جهل و ناتوانی خدای تعالی سوق می­دهد. اگر قرآن دارای زبان غیرفصیح باشد یا به دلیل جهل خدای متعال به غیرفصیح است یا به دلیل جهل به اصل اولویت فصیح بر غیرفصیح است. در هر دو صورت مستلزم جهل است و یا به علّت عجز و ناتوانی خداست که نمی­تواند فصیح را جایگزین غیرفصیح کند که در این صورت مستلزم عجز ذات اقدس الهی است (ابن جزری، النشر فی القراءات العشر، بی­تا: 1/ 32).

به طور کلی، زبان قرآن در عربی فصیح­ترین زبانی است که هیچ اختلافی در آن وجود ندارد، از این‌رو، اهل زبان عرب از قرائت­های شاذ برای استناد و استشهاد استفاده می­کنند. سیوطی در مورد استناد به قرآن در زبان عربی معتقد است: «هر قرائت منقولی از قرآن که آن را قرائت کردند، استناد به آن در زبان عربی جایز است فرقی نمی­کند آحاد یا مشهور و یا شاذ باشد» (سیوطی، المزهر فی علوم اللغه و أنواعها، 1986: 1/ 213). لذا به نحوی قرائت شاذ را جزئی از قرآن و زبان قرآن دانستند.

یکی دیگر از نویسندگان می­نویسد: سخن پروردگار ما فصیح­ترین و بلیغ­ترین کلام است در جواز استناد به قرائت­های مشهور و شاذ کلام خدا هیچ اختلافی وجود ندارد (بغدادی، خزانه الأدب و لب لسان العرب، 1406: 1/ 9). از این کلام می­توان استفاده کرد که در هر حال نسخ تلاوت یا حکم یا هر دو آن با هم مستلزم نسخ فصاحت نیست.

احتمال دوم درباره دیدگاه حنفی­ها مبنی بر این است که قرائت شاذ، روایت تفسیری است. یعنی از پیامبر اکرمa روایتی برای بیان چیزی وارد شده که راوی آن روایت را قرآن تصور کرده است، وقتی روشن شد قرآن نیست مشخص می‌شود که روایت است (آلوسی، اتحاف الأمجاد فی ما یصح به الإستشهاد، 1402: 76). البته علما نحو درمورد جواز استناد به روایت اختلاف دارند (عبدالوهاب سبکی، حاشیه البنانی علی شرح المحلی علی جمع الجوامع، 1401: 1/ 232).

قرائت­های شاذ هیچ شباهتی به روایات ندارند، راوی قرائت شاذ به عنوان قرآن روایت کرده است نه به عنوان خبر. همچنین قرائت شاذ به لفظی که از پیامبرa شنیدند نقل شده است و نقل به معنا نمی­باشد، زیرا هرگز صحابه اجازه دخل و تصرّف در قرآن را نداشتند.

بنا به هر دو احتمال که مذهب حنفیه به آن قائل هستند، زبان قرائات شاذ فصیح است.

 گروهی نیز قرائات شاذ را بخشی از سبعه احرف می­دانند یا همان قرائت­های شش گانه بر جای مانده از عثمان می‌دانند و بر اساس آنچه که گذشتگان تعریف کرده­اند و حدود آن را مشخص نموده­اند که منظور از سبعه احرف آن است که قرآن به هفت لهجه نازل شده است (ابن جزری، النشر فی القراءات العشر، بی­تا: 1/ 24). ابو عبید از طریق کلبی از ابوصالح از ابن عباس روایت کرد: قرآن بر هفت لهجه و زبان نازل شد از هفت لهجه پنج لهجه متعلق به قبیله عجز از قوم هوازن و ثقیف است. سعد بن بکر و جهم بن بکر و نصر بن معاویه از طایفه عجز هستند و این قبائل همان قبائلی هستند که به آنها علیا «هوازان» گویند: ابوعمرو بن علاء در مورد شأن آنها می­گوید: علیا هوازان و سفلی تمیم، فصیح­ترین مردم عرب هستند سفلی تمیم فرزندان دارم هستند (عجلونی، کشف الخفاء و مزیل الإلباس عما اشتهر من الأحادیث علی ألسنه الناس، 1351: 1/ 200).

در هر صورت قرائت و رسم الخط غیرفصیح در اثر لهجه منتسب به قبیله ناشناخته است و دلیل آن وجود اختلاف لهجه­هاست (أبی شامه، المرشد الوجیز إلی علوم تتعلّق بالکتاب العزیز، 1975: 101). در حقیقت منشاء موارد قرائت شاذ، فصاحت است که بعدها ضابطه­مند گردید (ابن جنی، الخصائص، 1952: 2/ 10).

گروهی نیز معتقدند کسانی که قرائت­های شاذ را روایت کردند، برخی از صحابه چون علی بن ابی طالبg، عمربن خطاب، عثمان بن عفان، عبد الله بن مسعود، عبد الله بن زبیر و ... هستند. همه این صحابه بزرگ دارای عقیده صحیح بودند در قبایلی متولد شدند که با فصاحت و بیان آشنا بودند و زبان عربی از آنها گرفته شده است قبل از اینکه خطا و اشتباهی در صفوف امت اسلامی ظهور کند، حضور داشتند.

دوم. مخالفت قرائت­های شاذ با زبان عربی

بعضی از قرائت­های شاذی که در زبان عربی اشکال و ایراد دارند و در فصاحت آنها میان اقوام عرب اختلاف وجود دارد گاه از جهت صوت و گاه به ریشه کلمات یا ترکیب یا به معنای آنها مربوط می­شود. در این بخش به مواردی از آنها پرداخته می­شود.

1. قراءات شاذ صوتی

الفاظ و کلمات فصیح در زبان عربی خفیف و آسان تلفظ می­شوند و سنگین ادا نمی­شوند. به همین مناسبت بزرگان و صاحبان فصاحت زمانی که پیرامون کلمات خالص سخن می­گویند فصاحت را به عاری بودن کلمات از تنافر تعبیر[6] می‌کنند.

وقتی اصوات لغوی کنار هم قرار می­گیرند، صدای بعضی از حروف در بعضی دیگر تأثیر می­گذارد که میزان و درجات این تأثیرگذاری متفاوت است و بستگی به مخرج و صفات حرف دارد و برای هر حرفی حالت صوتی جدیدی ایجاد می‌کند مانند: اظهار نون ساکن نزد حروف حلق یا ادغام بدون غنّه نون ساکن نزد دو حرف لام و راء از حروف یرملون و با غنّه در نزد چهار حرف یمون (أنیس، أصوات اللغویه، 1979: 178) اختلاف در میزان تأثیر گذاری حروف بر یکدیگر بستگی به قوت و ضعف و سبک و سنگینی صداهای حروف دارد.

نمونه­ای از قرائت­های شاذ صوتی از نوع ابدال قرائت از آیه نخست سوره کوثر Pإِنَّا أَعْطَیناکَ الْکَوْثَرO (کوثر/ 1) است. نون در این قرائت جانشین حرف عین در قرائت مشهور شده است. علّت این امر مناسبت صوتی میان دو حرف نون و عین است که قدما بدان معتقدند، زیرا هر دو حرف دارای صفت جهر و صفت بین شدت و رخوه هستند (ابن جزری، النشر فی القراءات العشر، بی­تا: 1/ 278؛ آلوسی، اتحاف الأمجاد فی ما یصح به الإستشهاد، 1402: 1/ 112). ولی علمای معاصر معتقدند این دو حرف فقط در صفت جهر مشترک هستند؛ زیرا حرف عین به نظر آنها سایشی و غیر انفجاری است یعنی صفت رخوه دارد (ابن جزری، التمهید فی علم التجوید، 1421: 146). لیکن این ابدال عین به نون معارضی دارد که عبارت است از تنافری که در مجاورت دو حرف نون و طاء ایجاد می­شود؛ زیرا قریب المخرج هستند (سعران، علم اللغه، بی­تا: 169) و این تقارب مخرج سنگینی می­کند. از طرفی نون دارای صفت مجهوره و طاء مهموسه است و عرب از انتقال حرفی به حرف دیگری که با آن منافات دارد احساس سنگینی می­کند. به ویژه زمانی که بین دو حرف فاصله ایجاد کند؛ زیرا نون ساکن است و حرکت بعد از حرف طاء ممکن است آن دو را جدا کند. در این صورت بر تنافر آن بیافزاید (سیبویه، الکتاب، 1408: 4/ 432).

بر این اساس، در مورد این قرائت از جهتی بین عین و نون مناسبت صوتی وجود دارد لذا ابدال آن جایز است. ولی از جهت دیگر تنافری دارد که به آن توجه نشده است که ناشی از قریب المخرج بودن دو حرف نون و طاء است در اینجاست که ترکیب و انسجام حروف در کلمه (اعطی) را بهتر از (انطی) می­یابیم زیرا حرف عین و طاء قریب المخرج نمی­باشند تا تنافر ایجاد شود.

واژه «أنطی» در زمره قرائات شاذ نقل شده است و از کسی نقل شده که معروف است و احادیث نبوی این لغت را فصیح شمردند و در شعر عرب ثبت شده است و به لهجه اهل یمن یا عرب اصیل نسبت داده شده است (ابن اثیر، النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، 1367: 5/ 76). بدین ترتیب نمی­توان این واژه و قائلان به این قرائت را انکار کرد و آن را اشتباه دانست یا وجهی برای آن توجیه نکرد و تصحیف را نادیده گرفت این همان عقیده میانه است که به پیروی از ابوالفضل رازی و ابن زکریا فراء برگزیده­ایم. این دو در این قرائت از کسانی هستند که با انکار حرف عین جایگزینی نون به جای عین را نپذیرفتند و نظرشان را چنین بیان کردند: هر کدام از لغات به تنهایی اصالت دارند؛ زیرا تمام شرایط تغییر و تبدیل برای هر کدام وجود دارد (اندلسی، البحر المحیط فی التفسیر، 1420ق: 10/ 556؛ برای نمونه‌های بیشتر از قرائات شاذ صوتی از نوع ادغام ر.ک: آلوسی، اتحاف الأمجاد فی ما یصح به الإستشهاد، 1402: 1/ 112، 119؛ ابن جزری، النشر فی القرائات العشر، بی­تا: 1/ 292).

2. قرائت­های شاذ صرفی

قرائت­های شاذ صرفی، قرائاتی هستند که به لحاظ صرف شاذ هستند. مانند قرائت یحیی و اعمش از آیه 59 سوره مائده Pهَل تَنقَمُونَ مِنّاO که در مصحف فعلی به صورت «هَل تَنقِمُونَ مِنّا» است (ابن خالویه، مختصر شواذ القرآن من کتاب البدیع، بی­تا: 32).

فعل «تَنقَمُ» مضارع «نَقِمَ» است. کسائی و غیر از او این قرائت را حکایت کردند (همان، 539)  از باب عَلِم یعلَمُ و اما جمهور قاریان آن را نَقَمَ ینقِمُ قرائت کردند و این قرائت را فصیح می­دانند (همان) و لذا همه قاریان به قرائت با فتحه در آیه Pوَ ما نَقَمُوا مِنْهُمْO (بروج/ 8) اتفاق نظر دارند و این قرائتی است که ثعلب در کتاب فصیح خود بیان کرده است: «وَ نَقَمتَ علی الرّجل اَنقِمُ» یعنی به او عتاب کردم و کارش را انکار کردم (ثعلب، فصیح الثعلب و الشروح التی علیه، 1949: 2) این لهجه را در قرائات شاذ قرائت می­کنند. این قرائت با قاعده سازگار است؛ زیرا طبق قاعده مضارع (فَعِلُ= نَقِمَ، یفعَلُ= ینقَمُ) می­شود و از جهتی به ندرت این قرائت استعمال واقع می­گردد و به علّت همین استعمال نادر شاذ نامیده شده است (برای نمونه‌های بیشتر ر.ک: ابن جنی، المحتسب فی تبیین وجوه القرائات و الإیضاح عنها، 1966: 2/ 9؛ زمخشری، کشاف عن حقائق غوامض التنزیل، 1407: 2/ 605).

3. قرائت­های شاذ نحوی

قرائت شاذ نحوی، قرائت­هایی هستند که با قواعد نحو مطابقت ندارد و به ندرت استعمال می‌شوند؛ ولی با این همه کاملاً از لحاظ نحوی جواز آنها باطل نیست. مانند قرائت «اَلَم نَشرَحَ لَکَ صَدرَکَ» در مصحف Pاَلَم نَشرَح لَکَ صَدرَکَO (شرح/ 1) قرائت نَشرحَ با نصب حاءکه متعلق به ابی جعفر منصور است (زمخشری، کشاف عن حقائق غوامض التنزیل، 1407: 4/ 770).

ابن مجاهد در مورد این قرائت معتقد است: اصولاً این قرائت جایز نیست و ذکرش به جهت شناخت آن است (ابن جنی، المحتسب فی تبیین وجوه القرائات و الإیضاح عنها، 1966: 2/ 366). ابن عطیه نیز بر آن است که این قرائت، قرائتی پست و ضعیف است (ابن عطیه اندلسی، المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، 1422: 5/ 497). این مستندی است که نصب فعل مضارع با لم را تجویز می‌کند بر خلاف آنچه معروف است مگر اینکه این مخالفت با قواعد عربی مرسوم، از روایات منقول باقی مانده باشد و برای آن در شعر عرب  شواهدی وجود دارد. این چیزی است که خیلی از علما توجیه آن را پذیرفته­اند و به آن استدلال کردند (ابن جنی، المحتسب فی تبیین وجوه القرائات و الإیضاح عنها، 1966: 2/ 366؛ زمخشری، کشاف عن حقائق غوامض التنزیل، 1407: 4/ 770). بهترین نظری که در مورد آن گفته شده است، این است که  این قرائت لهجه برخی از اعراب است و آن عبارت است از جزم فعل مضارع با «لن» و نصب آن با «لم» کاملاً عکس چیزی است که بین مردم معروف است (اندلسی، البحر المحیط فی التفسیر، 1420: 10/ 500).

4. قرائت­های شاذ دلالی

مقصود از قرائت شاذ دلالی، غرابت معنوی است، یعنی معنایی که به آن دلالت می­کند غریب است و معنای آن برای بعضی از مفسّران مشخص است. گاهی معنایی که قرائت شاذ به آن دلالت می­کند استعمال آن نزد فصحای عرب عادی نیست. پر واضح است این معنا غریب و دور از فهمی که گاهی از قرائت شاذ فهمیده می­شود، همه مفسران آن را نمی‌پذیرند، به همین جهت این معنا نوعی غرابت به شمار می­رود، یعنی از تلفظ و بیان فصیح خارج است. در مورد قرائت­های شاذ چنین عقیده­ای مطرح است البته گاهی قرائت شاذ معنای غیر غریب ندارد و برعکس مشکل تفسیری و معنایی را برطرف می­کند و معنای تفسیری را که اشکال آن بدیهی است، اصلاح می­کند.

مانند قرائت ابراهیم و یحیی بن وثاب از آیه 164 سوره نساء «وَکَلَّمَ اللهَ موسی تکلیماً» که در مصحف فعلی به صورت Pوَ کَلَّمَ اللهُ مُوسى‏ تَکْلِیماًO است (زمخشری، کشاف عن حقائق غوامض التنزیل، 1407: 1/ 591؛ ابن جنی، المحتسب فی تبیین وجوه القرائات و الإیضاح عنها، 1966: 1/ 204؛ و نیز ر.ک: ابن خالویه، مختصر شواذ القرآن من کتاب البدیع، بی‌تا: 30).

معتزله در نفی اینکه خدا تکلم نمی­کند به این قرائت استناد کرده­ و معتقدند این موسیg بوده که با خدا سخن گفته است و کلام از جانب موسی صادر شده است نه از ذات باری تعالی، از مواردی که این مطلب را تأیید می­کند این است که آنها معنای کلام را از «کلم» به معنای جراحت واردکردن گرفتند که در این صورت معنای آیه این چنین است: خدا موسی را با چنگال سخت مجروح کرد (همان). اهل علم این تعبیر و تأویل را بدعتی در تفسیر می­دانند. یکی از اندیشمندان در این باره می­نویسد:

این تفسیر از برخی معتزله نقل می‌شود به دلیل اینکه آنها از قدیم کلام را انکار می­کردند و معتقدند کلام صفتی است ذاتی که جز با حروف و صداهایی که قائم به اجسام هستند اثبات نمی­شود و خدا جسم نیست که کلام از او صادر شود.

در حالی که کلام نفسانی با جسمانی متفاوت است زیرا معتزله کلام خاص حضرت موسیg را باطل می­کنند؛ زیرا کلام را فقط استماع حروف و اصوات قائم به بعضی اجسام اثبات می­کنند و آن را بین موسی و هر شنونده­ای که این حروف را می­شنود یکسان می­دانند، حتی درباره کسی که خدا راجع به او می­فرماید: Pحَتَّى یسْمَعَ کَلامَ اللهِO (التوبه/ 6) پس معتزله ناچار شدند این خصوصیت مشترک را با حمل تکلم به جراحت ابطال کنند. (ابن منیر اسکندری، الإنتصاف فیما تضمنه الکشاف من الإعتزال، 1407ق، ج1، 591)

در هر صورت برای این قرائت دلیل جایزی وجود دارد و آن آیه­ای است که سخن گفتن حضرت موسی با باری تعالی را توجیه می­نماید. ابن جنی در این باره می­نویسد: این قرائت را حکایت موسی در قرآن کریم تأیید می­کند: Pرَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیکَ قالَ لَنْ تَرانِیO (اعراف/ 143).

نتیجه­

با بررسی ضوابط قرائات شاذ می­توان چنین نتیجه گرفت:

1ـ قرائت شاذ به معنای قرائتی است که ازطریق تواتر و یا استفاضه که میان مردم مقبولیت دارند نقل نشده باشد در حقیقت، قرائت شاذ به قرائتی گفته می­شود که غیر ازطریق راویانی که ابن مجاهد برای قرای سبعه  و ابن جزری  برای عشر برگزیدند نقل شود.

2ـ نوع اختلاف در قرائات شاذ، اختلاف در تنوّع است نه تضاد و تناقض، وجود تنوّع  در قرائات شاذ موجب شده تا همواره مفسرانی که به قرائات توجه دارند، بدین امر اهتمام بورزند و به مسئله جایگاه قرائات شاذ در تفسیر قرآن اهتمام وافری داشته­ باشند.

3ـ سه رکن اساسی درضوابط قرائات شاذ عبارت است از: سند، رسم، عربیّت.

4ـ  قرائات شاذ سندی قرائاتی هستند که به نحو آحاد نقل شوند، فرق نمی­کند راوی آن موثق و یا غیر موثق باشد، و شهرت و استفاضه راوی در توثیق یکسان است. در مجموع، قرائات شاذ نه در ردیف قرائات متواترند و نه در ردیف مستفیض. قرائات شاذ روایات آحادی هستند که مفید ظنّ و تردیدند و از طرق محدود به ما رسیده­اند.

5ـ مقصود از مخالفت قرائت شاذ با رسم مصاحف این است که قرائت شاذ با همه مصاحف عثمانی اختلاف داشته باشد، این اختلاف ممکن است با کم یا زیاد و یا جابه‌جایی حرف یا کلمه­ای ظهور کند.

6ـ مراد از مخالفت قرائت شاذ با زبان عربی این است که با فصاحت در زبان عربی اختلاف داشته باشد. اگر برخی فصاحت چیزی را پذیرفتند و جمعی نپذیرفتند از مواردی است که وجهی در آن وجود دارد. پس قرائتی که در زبان عربی هیچ وجهی نداشته باشد، غیرفصیح می­باشد و در این حالت اگر موافق مصحف نیز باشد قابل قبول نیست.

7ـ بعضی از قرائت­های شاذی که در زبان عربی اشکال و ایراد دارند و در فصاحت آنها میان اقوام عرب اختلاف وجود دارد گاه از جهت صوتی است و گاه صرفی که به ریشه کلمات برمی‌گردد و یا گاهی نحوی و ترکیبی است که  به معنای آنها مربوط می­شود.

8 ـ دلایل موافقان و مخالفان اعتبار قرائات شاذ در زبان عربی میان علما و نحله­های مختلف اسلامی  همواره مطمع نظر بوده است برخی معتقدند زبان قرائات شاذ فصیح و در زبان عربی معتبر است گروهی نیز قرائات شاذ را بخشی از سبعه احرف می­دانند یا همان قرائت­های شش گانه بر جای مانده از عثمان تلقی کرده­اند.

پی‌نوشت‌ها

[1] نافع بن عبد الرحمن بن ابی نعیم (م 169ق) از جمله قاریان هفت­گانه است که ایرانی و اهل اصفهان بوده و قرائت را از گروهی از تابعین در مدینه فرا گرفته و مسئول آموزش قرآن در مدینه بوده است. (ابن جزری، النشر فی القراءات العشر، بی­تا: 1/ 112؛ زرکلی، الأعلام؛  قاموس تراجم لأشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین،1980: 8/ 5) و از این رو به نافع مدنی مشهور است. از جمله راویان بی واسطه نافع مدنی، ورش و قالون است.

[2] تعریف تواتر نزد محدثان و قرّاء و اصولیان عبارت است از: روایتی که تا انتها جماعتی نقل کنند بدون اینکه تعداد آنها معین باشد و مفید علم نماید (کلبی الغرناطی، تقریب الوصول إلی علم الأصول، 1410: 77؛ سیوطی، تدریب الراوی فی شرح تقریب النواوی، 1979: 2/ 176). اگر تواتر قرائتی ثابت شود نیازی به موافقت با زبان عربی و رسم مصاحف عثمانی نیست و قبول آن واجب و قرآنی بودن آن قطعی است (ابن جزری، النشر فی القرائات العشر، 1/ 13).

[3] قرائت آحاد نیز عبارت است از: قرائتی که یک یا دو یا جماعتی که تعداد آن به حد تواتر و شهرت نرسیده باشد، روایت کنند.

[4] قرائت مستفیض عبارت است از: قرائتی که نقل آن شایع و مردم مقبولیت آن را پذیرفته باشند و موافق عربیت و رسم مصاحف باشد. اعتبار قرائت مستفیض بین قرائت متواتر و آحاد است، قرائت متواتر مفید علم و قرائت آحاد مفید ظن است (عسقلانی، نزهه النظر فی توضیح نخبه الفکر، 1985: 24).

[5] اختیار در قرائت عبارت است از: وجهی که قاری قرآن آن را از میان وجوه مختلفی که برای او نقل شده اختیار و انتخاب می­کند. (ر.ک: إبی البقاء، الکلیات، 1412: 62؛ مکّی بن ابی طالب القیسی، الإبانه عن معانی القرائات، 1979: 38) این تعریف در حوزه قرائت یعنی انتخاب قاری از میان آنچه آن را بر شیوخ و اساتید خود قرائت کرده است.

[6] تنافر، صفتی است در توصیف کلمه­ای که تلفظ آن برای زبان سنگین و سخت است و نمی‌توان به آسانی آن را بر زبان جاری کرد (سیوطی، المزهر فی علوم اللغه و أنواعها، 1986: 1/ 214).

  1. منابع

    1. آلوسی (محمود شکری)، اتحاف الأمجاد فی ما یصح به الإستشهاد، عراق: احیاء التراث الإسلامی، 1402ق.
    2. ابن اثیر، مبارک بن محمد، النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، تحقیق: محمود محمد طناحى و طاهر احمد زاوی، قم: موسسه مطبوعاتی اسماعیلیان‏، 1367ش.
    3. ابن اثیر، مبارک بن محمد، الکامل فی التاریخ، بیروت: داراکتب العلمیه، 1407ق.
    4. ابن تیمیه، أبی العباس أحمد، مجموع فتاوی ابن تیمیه، جمع و تدوین: عبدالرحمن بن محمد قاسم، المکتب التعلیمی السعودی بالمغرب، بی­تا.
    5. ابن جزری، ابو الخیر محمد بن محمد، منجدالمقرئین و مرشد الطالبین، بیروت: دارالکتب العلمیه، 1400ق.
    6. ابن جزری، ابو الخیر محمد بن محمد، النشر فی القرائات العشر، بیروت: دار الکتب العلمیة، بی­تا.
    7. ابن جزری، ابو الخیر محمد بن محمد، غایه النهایه فی طبقات القراء، بیروت: دارالکتب العلمیه، 1402ق.
    8. ابن جزری، ابو الخیر محمد بن محمد، التمهید فی علم التجوید، بیروت: مؤسسة الرساله‏، 1421ق.
    9. ابن جنی، أبی الفتح عثمان، المحتسب فی تبیین وجوه القرائات و الإیضاح عنها، عربستان: لجنه إحیاء التراث الإسلامی، 1966م.
    10. ابن جنی، أبی الفتح عثمان، الخصائص، تحقیق: محمدعلی نجار، بیروت: دار‌الکتاب العربی، 1952م.
    11. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی،  نزهه النظرفی توضیح نخبه الفکر، تحقیق: شیخ محمدعویضه، ناشر فاروقی کتب خانه ملتان، 1985م.
    12. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی،  فتح الباری شرح صحیح البخاری، تصحیح: محب الدین خطیب، دار الریان للتراث، 1407ق.
    13. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی،  لسان المیزان، بیروت: مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، 1971م.
    14. ابن خالویه، أبی عبدالله حسین بن أحمد بن حمدان، مختصر شواذ القرآن من کتاب البدیع، مصر: الطبعه الرحمانیه بمصر، بی­تا.
    15. ابن العربی معافری، محمدبن یعقوب، القبس فی شرح موطأ مالک بن انس، بیروت: دارالغرب الإسلامی، 1992م.
    16. ابن عربی، أحکام القرآن، تحقیق: علی محمند البجاوی، دارالمعرفه، بی­تا.
    17. ابن عطیه اندلسی، عبدالحق بن غالب، المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، بیروت: دار الکتب العلمیه، 1422ق.
    18. ابن فارس، احمد بن فارس‏، معجم مقاییس اللغه‏، تحقیق: عبدالسلام محمد هارون، قم: مکتب الاعلام الاسلامی‏، 1404ق.
    19. ابن مجاهد، أبی بکر احمد بن موسی، السبعه فی القرائات، تحقیق: شوقی ضیف، 1980م.
    20. ابن منیر اسکندری، الإنتصاف فیما تضمنه الکشاف من الإعتزال، دار الکتاب العربی، 1407ق.
    21. أبی البقاء، الکلیات، إعداد و فهرسه: عدنان درویش و محمد المصری، مؤسسه الرساله، 1412ق.
    22. ابن أبی داوود سجستانی، أبی بکر عبدالله، المصاحف، بیروت: دارالکتب العلمیه، 1404ق.
    23. أبی سهل، محمد بن احمد، اصول السرخسی، حیدرآباد: لجنه إحیاء المعارف النعمانیه بحیدر آباد، 1372ق.
    24. أبی شامه، عبدالرحمن بن اسماعیل، ابراز المعانی من حرز الأمانی فی القراءات السبع، تحقیق: ابراهیم عطوه عوض، مصر: مطبعه البابی الحلبی بمصر، 1402ق.
    25. أبی شامه، عبدالرحمن بن اسماعیل، المرشد الوجیز إلی علوم تتعلّق بالکتاب العزیز، بیروت: دارصادر، 1975م.
    26. احمدبن حنبل، المسند، بیروت: دار صادر، بی­تا.
    27. ازهرى، محمد بن احمد، تهذیب اللغة، بیروت: دار احیاء التراث العربی‏، 1421ق.
    28. اندلسی ابوحیان، محمدبن یوسف، البحر المحیط فی التفسیر، تحقیق: محمد جمیل صدقی، بیروت: دار الفکر، 1420ق.
    29. أنیس، ابراهیم، أصوات اللغویه، مصر: مکتبه الأنجلو المصریه، 1979م.
    30. بابرتی، شرح التلخیص للبابرتی، تحقیق: مصطفی رمضان، طرابلس لیبیا: المنشأه العامه للتوزیع و النشر و الإعلان، 1392ق.
    31. بغدادی، عبدالقادر بن عمر، خزانه الأدب و لب لسان العرب، تحقیق: عبدالسلام هارون، مکتبه الخانجی، 1406ق.
    32. بوشیخی، شاهد، مصطلحات النقد العربی لدی الشعراء الجاهلین و الإسلامیین قضایا و نموذج، بی‌جا: دارالقلم، 1413ق.
    33. بیلی، احمد، البیلی، الإختلاف بین القرائات، بیروت: نشر دار الجیل، بی­تا.
    34. تحشی منیاوی، مخلوف بن محمد، حاشیه علی شرح جوهر المکنون فی معانی و البیان و البدیع، قاهره: مطبعه حجازی، بی­تا.
    35. ثعلب، فصیح الثعلب و الشروح التی علیه، تحقیق: عبدالمنعم خفاجی، مکتبه التوحید المطبعه النموذجیه الحلمیه الجدید، 1949م.
    36. جرجانی، علی بن محمد، التعریفات، قم: ذوی القربی، 1433ق.
    37. دانی، أبی عمرو، الأحرف السبعة للقرآن، تحقیق: عبدالمهیمن الطحان، مکّه: مکتبه المناره مکّه المکرّمه جامعه أمّ القری، 1408ق.
    38. دانی، أبی عمرو، المقنع فی معرفه مرسوم مصاحف أهل الأمصار، تحقیق: محمد احمد دهمان، الطبعه الثانیه، بیروت: دارالفکر، 1403ق.
    39. دمیاطی، احمد بن محمد، اتحاف فضلاء البشر بالقرائات الأربع عشر، تحقیق: محمد اسماعیل شعبان، بیروت: مکتبه الکلیات الأزهریه، 1407ق.
    40. ذهبی، شمس الدین، معرفه القراء الکبار، تحقیق: بشار عواد معروف، شعیب الأرنوط و صالح المهدی عباس، مؤسسه الرساله، 1408ق.
    41. زجاج، أبی اسحاق، معانی القرآن و إعرابه، شرح و تحقیق: عبدالجلیل عبده شبلی، عالم الکتب، 1408ق.
    42. زرکلی، خیرالدین، الأعلام؛  قاموس تراجم لأشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین، الطبعه الخامسه، دارالعلم للملائین، 1980م.
    43. زمخشری، محمود بن عمر، أساس البلاغة، بیروت: دار صادر، 1979م.
    44. زمخشری، محمود بن عمر، کشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت: دارالکتاب العربی، 1407ق.
    45. سخاوی، علم الدین علی بن محمد، جمال القرّاء و کمال الإقراء، تحقیق: علی حسین البواب، مکّه: مکتبه التراث، 1408ق.
    46. سعران، محمود، علم اللغه، دارالفکرالعربی، بی­تا.
    47. سیبویه، أبی بشر عمرو بن عثمان، الکتاب، تحقیق: عبدالسلام هارون، الطبعه الثانیه، قاهره: مکتبه الخانجی، 1408ق.
    48. سیوطى،‏ جلال الدین، الإتقان فی علوم القرآن‏، بیروت: دار الکتاب العربى‏، چاپ دوم، 1421ق.
    49. سیوطى،‏ جلال الدین، المزهر فی علوم اللغه و أنواعها، بیروت: مکتبه العصریه صیدا، 1986م.
    50. سیوطى،‏ جلال الدین، تدریب الراوی فی شرح تقریب النواوی، تحقیق: عبدالوهاب عبداللطیف، بیروت: دارالکتب العلمیه، 1979م.
    51. شوکانی، تفسیر الشوکانی: فتح القدیر الجامع بین فنی الروایه و الدرایه من علم التفسیر، بی­نا، بی­تا.
    52. طبری، ابوجعفر محمدبن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت: دارالمعرفه، 1412ق.
    53. عبدالشکوراللکنوی، محمد، فواتح الرحموت شرح مسلم الثبوت، مصر: المطبعه الامیریه بمصر، 1324ق.
    54. عبدالصبور، شاهین، تاریخ القرآن، انتشارات دارالکاتب العربیه، سال 1966م.
    55. عبدالوهاب سبکی، تاج الدین، حاشیه البنانی علی شرح المحلی علی جمع الجوامع، بیروت: دارالفکر، 1401ق.
    56. سبکی، عبدالوهاب بن ابی الحسن علی، جمع الجوامع مع حاشیه حسن العطار، دارالکتب العلمیه، 1420ق.
    57. عجلونی، اسماعیل بن محمد، کشف الخفاء و مزیل الإلباس عما اشتهر من الأحادیث علی ألسنه الناس، دار إحیاء التراث العربی، الطبعه الثالثه، 1351ق.
    58. فرّاء، یحیی بن زیاد، معانی القرآن، تحقیق: احمدیوسف نجاتی، مصر: دارالمصریه للتألیف و الترجمه، بی­تا.
    59. قابه، عبدالحلیم بن محمد الهادی، القرائات القرآنیه، بیروت: دار الغرب الاسلامی، 1999م.
    60. قرشی، عبدالله بن حماد بن حمید، القراءات الشاذه واثرها فی التفسیر، مجله پژوهش‌های قرآنی مؤسسه امام شاطبی شماره 7، جمادی الاخری 1430ق.
    61. قسطلانی، شهاب الدین أبی العباس أحمد بن محمد، لطائف الإشارات لفنون القرائات، تحقیق: عامر سعید و عبدالصبور شاهین، قاهره: المجلس الأعلی للشؤون الإسلامیه لجنه أحیاء التراث الإسلامی، 1972م.
    62. کلبی الغرناطی، أبی القاسم محمد بن أحمد، تقریب الوصول إلی علم الأصول، تحقیق: محمدعلی فرکوس، مکتبه الفیصلیه، 1410ق.
    63. مجتبی محمود عقله بنی کنانه با راهنمایی استاد دکتر عبدالله ابوالسعود بدر یاسین، القرائات الشاذه الوارده عن القراءالعشره منزلتها واثرها فی معنی التوجیه التفسیری وترجیهه، انتشارات دانشکده الشریعه و الدراسات الاسلامی گروه اصول الدین دانشگاه یرموک سال1433ق – 2012م
    64. مختار عمر، أحمد، سالم مکرم عبدالعال، معجم القرائات القرآنیه، الطبعه الثانیه، کویت: جامعه الکویت، 1408ق.
    65. مکّی بن ابی طالب القیسی، محمد، الإبانه عن معانی القرائات، تحقیق: محمد محیی الدین رمضان، دار الأمون للتراث، 1979م.
    66. معرفت،‏ محمد هادى، التمهید فی علوم القرآن‏، قم: مؤسسة النشر الاسلامى‏، چاپ دوم، 1415ق.
    67. مهدوی، أبو العباس أحمد بن عمار، شرح الهدایة، ریاض: مکتبة الرشد، 1415ق.
    68. نووی، یحیی بن شرف، التبیان فی آداب حمله القرآن، بیروت: دار الکتب العلمیه، 1403ق.
    69. نووی، یحیی بن شرف، صحیح مسلم بشرح النووی، لبنان: دارالکتاب العربی، 1407ق.
    70. نووی، یحیی بن شرف، المجموع شرح المذهب، دارالفکر، بی­تا.
    71. نویری، محمدبن محمد، شرح طیبه النشر فی القرائات العشر، بیروت: داراکتب العلمیه، منشورات محمد علی بیضون، 1424ق.

    نویری، محمدبن محمد، القول الجاذ لمن قرأ بالشواذ، تحقیق: عبدالفتاح أبوسنه، أزهر مصر، لجنه إحیاء التراث الإسلامی، لمجمع البحوث الإسلامیه، 1406ق.